دفترچه شخصی من

یادداشت‌های‌ محمد سعید رحمانی

دفترچه شخصی من

یادداشت‌های‌ محمد سعید رحمانی

دفترچه شخصی من

https://instagram.com/rahmani.m.s

پیام های کوتاه
  • ۲۵ تیر ۹۷ , ۱۵:۲۳
    موج

۲ مطلب با موضوع «شعر :: اشعار خودم» ثبت شده است

۱۲
آذر

خسته ام از این همه درد و ملال/ عمر فانی ناورد با خود مجال/میوه این رفت وآمد حرص و جوش/ چند صباحی خوردنیست، ما کو کمال؟
گر پی آرامشی در زندگی/نفرتی داری ز زنده مردگی/کن قناعت در ره سخت هدف/قله ای که اندروست جاودانگی
چیست جاودان کادمی وصلش شود/ تا به وصل آن دلش محکم شود/نی شود آرام دل از هر هوس/ زان که فردا دیگری جایش شود
فکر و ذهنت پر ز شوق وصلتت/نیست لزوما در خلافش ثروتت/ نقطه وصل تو باشد خالق لا فانیت/ صاحب کل خزائن وعده داده روزیت

۲۵
تیر

صدای جیر جیر، کمی از درختان دور میشوی، شن های داغ خود را به پاهایت میچسبانند گویی دنبال پناه میگردند.
صدای خروشش را میشنوی؟
خود را به سمت تو پرت میکند تا دستش به تو برسد اما شن ها نمیگذارند. تو اما بی ملاحظه نزدیکتر میشوی.
پرچم سیاه روی دکل رو به سمت خشکی با تکانهای شدیدش به تو راه برگشت را نشان میدهد اما تو بی اعتنا به آن به مصاف آب میروی.
آب را لگد میکنی به تو خروشان حمله میکند. تلاطم شن های زیر پایت طوریست که گویی آن ها نیز همراه تو می جنگند.
موج های خروشان و بلند تو را به این سو و آن سو پرت میکنند و به سمت دریا میکشانند.
زیر پایت خالی شده. حالا در پی آنی که جایی بروی که شن ها زیر پایت باشند تا خفه نشوی. همان شن ها که لحظاتی پیش بی اعتنا به آنها و و مغرورانه از رویشان رد میشدی.
آری ای انسان مغرور، شن ها در این جنگ پیروز میشوند و تو ناتوانی...
پس به چه چیزی مغرور میشوی....

دست نوشته ای از من در چند متری ساحل خزرآباد که چندروزی هست که طوفانی و شنا ممنوع است...